تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

آخرین نظرات
  • ۱۶ تیر ۹۸، ۲۲:۴۱ - جناب قدح
    سلام :)
  • ۲ اسفند ۹۷، ۲۰:۱۵ - قیمت لوستر کریستالی
    عالی بود

۱۹ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

در سال های اواسط دهه شصت، یک شب که در منزل اخوان بودم و حدود ساعت یک بعد از نیمه شب داشتم خداحافظی می کردم می خواستم سوار اتوموبیلم شوم که اخوان گفت «عزیز جان! یک لحظه صبر کن.» رفت و بیلچه کوچکی را از کنار باغچه برداشت و شروع کرد به کندن زمین. ایران خانم اعتراض کرد که این وقت شب چه کار می کنی؟ فلانی را معطّل کرده ای. گفت: این بوته طاووسی را مدت هاست می خواهم بدهم به شفیعی و الان وقتش است. ایران خانم گفت «این وقت شب؟» و اخوان همچنان به کارش ادامه می داد تا اینکه آن بوته را نیم ریشه و زخمی، از زمین به در آورد و به من داد. گفت «از مدت هاست این بوته را برای تو تربیت کرده ام و پرورش داده ام.» بوته را آوردم و در گوشه سمت جنوب غربی باغچه منزل مان که جای خالیی وجود داشت، شبانه کاشتم و آب دادم... وقتی که واقعه مرگ اخوان پیش آمد، ناگهان آن بوته بسیار عزیز و گرامی شد، مثل هر چیز دیگری که یاد و یادگار اوست.


حالات و مقامات م.امید

محمدرضا شفیعی کدکنی 

  • ۰
  • ۰

احساس میکنم دارن یکی یکی کارت های افرین صد افرین بچگیمو ازم پس میگیرن!



🎬زندگی با چشمان بسته


  • ۰
  • ۰

ناتالی: آخرین چیزی که یادت میاد چیه؟

لنی: همسرم

ناتالی: چه زیبا

لنی: داشت می‌مرد.


🎬Memento

  • ۰
  • ۰

چگونه مرا قضاوت خواهند کرد؟ اما من از کسی رودربایستی ندارم، بچیزی اهمیت نمیگذارم، به دنیا و مافیهایش میخندم. هر چه قضاوت آنها دربارۀ من سخت بوده باشد، نمیدانند که من پیشتر خودم را سخت تر قضاوت کرده ام. آنها به من میخندند، نمیدانند که من بیشتر به آنها میخندم، من از خودم و از همه و از خوانندۀ این مزخرفها بیزارم.


زنده بگور

صادق هدایت

  • ۰
  • ۰

اینجا نمیشه به کسی نزدیک شد. آدم ها از دور دوست داشتنی ترند.



🎬شب های روشن

  • ۰
  • ۰

-زندگی شبیه لیسیدن عسل از لبه ی تیغه!



🎬Killer Elite

  • ۰
  • ۰

صدای دوردست فروشنده ای آمد که میخواند : "صفرا بره شاتوت... " نه، زندگی مثل معمول خسته کننده شروع شده بود.


بوف کور

صادق هدایت

  • ۰
  • ۰

مردم معمولا فقط ادای خوشحالی را درمی‌آورند و گوششان را از پنبه خوشی پر می‌کنند. مثلا من. من تظاهر به شادی می کنم تا بتوانم در پس آن محو شوم. خنده من دیواری سیمانی است.


گفتگو با کافکا

گوستاو یانوش

  • ۰
  • ۰

خاطرات خوش اگر با غم عجین باشند طعم بهتری دارند. اینست که من در واقع غمگین نیستم بلکه جویای لذتم.


گفتگو با کافکا

گوستاو یانوش

  • ۰
  • ۰

انسان در حال گریه کردن به دنیا می آید و وقتی به اندازه کافی گریه کرد، از دنیا می رود.


🎬Ran

  • ۰
  • ۰

حرفم را باور کن لوسین. چیزهای مثل رنج عظیم، پشیمانی عظیم، و خاطره عظیم وجود ندارد...همه چیز حتی عشقی بزرگ، فراموش می شود. آنچه زندگی را غم انگیز و در عین حال شگفت انگیز کرده همین است.


مرگ خوش

آلبر کامو

  • ۰
  • ۰

آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجه های جسمی و بیشتر روحی زندان اوین دیگر مطلقا زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد...ساعدی برای ادامه کارش نیاز به روحیات خود داشت و این روحیات را از او گرفتند. درختی دارد می بالد و شما می آیید و آن را اره می کنید. شما با این کار در نیروی بالندگی او دست نبرده اید بلکه خیلی ساده او را کشته اید. اگر این قتل عمد انجام نمی شد هیچ چیز نمی توانست جلو بالیدن آن را بگیرد. رژیم، ساعدی را خیلی ساده نابود کرد. من شاهد کوشش های او بودم. مسائل را درک می کرد و می کوشید عکس العمل نشان بدهد، اما دیگر نمی توانست. او را اره کرده بودند.


گفت و گو با احمد شاملو 

  • ۰
  • ۰

-پول همه چیز نیست 


-وقتی که بدستش میاری، آره



🎬Giant

  • ۰
  • ۰

هیچ میدونستی وقتی رفتم دراز کشیدم تو وان حموم، دو تا تیغ با خودم برده بودم؟ میدونی چرا؟ برای اینکه وقتی خونریزی شروع شد و ضعیف شدم و دستام شل شد، اگه یه وقت تیغ از دستم افتاد، کارم نصفه نمونه. میتونی تصور کنی؟ میتونی تصور کنی یه نفر چقدر میتونه از زندگی متنفر باشه که برای خودکشی یه تیغ زاپاس برداره؟


🎬Stay

  • ۰
  • ۰

هر چیزی که به نقطه ضرورت رسید تولدش امری حتمی است.


احمد شاملو