پنج سال خواب این روزها را می دیدم اما امروز مثل یک اتفاق عادی به آن نگاه می کنم. رویاهای ما تحقق می یابند اما مانند حباب های صابون هستند که ترکیدن شان اجتناب ناپذیر است.
در جنگل های سیبری
سیلون تسون
پنج سال خواب این روزها را می دیدم اما امروز مثل یک اتفاق عادی به آن نگاه می کنم. رویاهای ما تحقق می یابند اما مانند حباب های صابون هستند که ترکیدن شان اجتناب ناپذیر است.
در جنگل های سیبری
سیلون تسون
ما تحمل بکارت دنیا را نداریم.
در جنگل های سیبری
سیلون تسون
از آن بالا بایکال مانند دشتی ترک خورده است، ترک هایی از جنس عاج. سکوت جنگل فضا را احاطه کرده، طنین این سکوت قدمتی چند میلیون ساله دارد. روزی به اینجا بازخواهم گشت. اینجا را برای روزهایی که احساس تکبر می کنم، نشان خواهم کرد تا به یاد ضعف و زبونی امروز خود بیفتم.
در جنگل های سیبری
سیلون تسون
انتخاب عده ای، زندگی در شلوغی اجتماع است اما عده ای دیگر کنج خانه می نشینند و هیاهوی کتاب هایشان را انتخاب می کنند. اینها در واقع بدون آنکه آپارتمان هایشان را ترک کنند به جنگل درون شان پناه برده اند.
در جنگل های سیبری
سیلون تسون
آیا ما روزی بهای این بر هم زدن نظم امور را خواهیم داد؟ یکی از دوستان کنفوسیوس به او پیشنهاد داد که برای آبیاری باغچه اش، کانال آبی در کرت های سبزی کاری شده درست کنند؛ او در حالی که آبپاشی در دست داشت گفت: چه کسی می داند این کار ما را به کجاها خواهد کشاند؟
در جنگل های سیبری
سیلون تسون
گرده های گل ها روی دریاچه نشسته و در حاشیه ساحل شیارهای زرد پررنگی کشیده اند. پروانه های مرده روی سطح آب به این سو و آن سو کشیده می شوند. هر از گاهی فک ها سر از آب بیرون می آورند و به ساحل چشم می دوزند. آنها سر می کشند تا ببینند که دنیا هنوز همان گونه که بوده، هست؟ انگار می خواهند مطمئن شوند که انتخاب اعماق دریا برای زندگی شان کار درستی بوده است.
در جنگل های سیبری
سیلون تسون
روی اسباب و وسایل ماهیگیری ولو شده ام، در قایقی که در مه حرکت می کند، تلوتلو می خورم و احساس آرامش می کنم. انگار چون زنی را که دوست داشتم از دست دادم دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست. بدبختی باعث می شود که از همه چیز دل بکنی. خوشبختی مانعی است برای رسیدن به چنین آرامشی! احساس خوبی دارم، می ترسم که دیگر هیچوقت این حس را نداشته باشم.
در جنگل های سیبری
نوشته سیلون تسون