بی نهایت امید در کائنات، اما نه برای ما
بی نهایت امید در کائنات، اما نه برای ما
مثل پیکری در یک یادمان که به دوردست نگاه میکند و محکم به پایهی ستون چسبیده است.
یادداشت ها
چشمهای گرگور بطرف پنجره گردید و آسمان ابری اندوهگینش کرد. اندیشید: چطور است یک خرده دیگر بخوابم و همه این مهملات را فراموش کنم؟
کافکا
مسخ
-اینقدر تنها هستید؟ مثل کاسپار هاوزر؟
کافکا: خیلی بدتر، من تنها هستم، مثل فرانتس کافکا
گفتگو با کافکا
تمام روز سرم دیوانه وار منتظر است تا چشمهایم را ببندم.
کافکا
درست وقتی همه چیز تمام شده مینماید، نیروهای تازهای سر میرسند. اگر آنها فرا نرسند همه چیز یک بار برای همیشه تمام شده است.
فرانتس کافکا
یادداشتها
آمدن مهمانها تقریباً این احساس را به من میدهد که موذیانه مورد حمله قرار گرفتهام.
فرانتس کافکا
یادداشتها
ما برای زندگی در بهشت خلق شدیم و بهشت برای خدمت به ما طراحی شده. برنامهی ما تغییر کرده؛ اما نگفتهاند این تغییر برای بهشت نیز پیش آمده یا نه.
فرانتس کافکا
پندهای سورائو
شبهایی هست که باید از روزگار شکوه کنم، چون رنج بردن در سکوت خیلی طاقت فرساست.
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
مسلماً برای من هم امکانهایی وجود دارد؛ اما زیر کدام سنگ قرار گرفتهاند؟
فرانتس کافکا
یادداشتها
من در قفس هستم، میلهها درون مناند.
کافکا
این شنبه و یکشنبه هم به زودی جزو گذشته میشوند.
کافکا
یادداشتها
وقتی سیل گسترده و گستردهتر میشود، آب مدام کمعمقتر و کثیفتر میشود. آبهای انقلاب بخار میشوند و چیزی به غیر از لای و لجنِ دستگاه عریض و طویل اداری و تشریفات آن به جا نخواهد ماند... این آدمها خیلی اعتماد به نفس دارند، خیلی برخود مسلطند، و روحیهی بسیار شادی دارند. بر خیابان حکومت میکنند و برای همین خیال میکنند حاکم جهاناند. اشتباه میکنند. پشت سرشان ازهمین حالا میتوان صف دراز منشیها و مامورها و سیاستمدارهای حرفهای را تماشا کرد.
کافکا. درباره انقلاب کمونیستی شوروی
بالهای من مدتهاست تحلیل رفتهاند... سرگشته میان مردم این طرف و آن طرف میجهم... زاغچهای هستم که دلش میخواهد در شکاف سنگها گم شود... ولی اینها همهاش فقط شوخی است تا شما متوجه نشوید امروز چقدر به من بد میگذرد.
فرانتس کافکا
گفتگو با کافکا
استعداد من در تصویر کردن زندگی رویاگونهی درونیام چیزهای دیگر را به حاشیه رانده است.
فرانتس کافکا