تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

آخرین نظرات
  • ۱۶ تیر ۹۸، ۲۲:۴۱ - جناب قدح
    سلام :)
  • ۲ اسفند ۹۷، ۲۰:۱۵ - قیمت لوستر کریستالی
    عالی بود

۴۷ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

این روزها بسیار می شنویم که سلامت روانی چیزی بیش از همسازی فرد با جامعه نیست، به عبارت دیگر هدف این است که بیماری فرد به سطح بیماری جامعه تقلیل یابد.

 

اریک فروم

  • ۰
  • ۰

همه این‌ها تقصیر خودمان است که می‌دانیم و هیچ اقدامی نمی‌کنیم. همین بی علاقگی و ندانم کاری جلو هر اقدام سودمندی را گرفته. هر کس می‌گوید: "به من چه؟!"

هر کس می خواهد در میان این هرج و مرج و بخور و بچاپ به بهانهٔ اینکه "از نان خوردن نیفتیم" گلیم خودش را از آب بیرون بکشد و دست به اصلاحات اساسی نمی‌زنیم.


حاجی آقا

صادق هدایت

  • ۰
  • ۰

-عزیز جون همیشه میگفت اگه هر آرزویی داشته باشی، بین خواب و بیداری از خدا بخوای بهت میده...

یلدا: من هیچی نمیخوام مامان.


اینجا بدون من


  • ۰
  • ۰

بعضی وقتا فکر می کنم همه‌ی احساساتی که لازمه تجربه کردم و ازینجا به بعد دیگه احساس جدیدی نخواهم داشت. هرچی هست فقط یه نسخه ضعیفتر از احساسیه که قبلا داشتم.


Her

  • ۰
  • ۰

ستوان گفت: چرا می دویدید؟

مرتضی گفت: واسه این که صدای پاهام پشت سرم بود...خوشم می آمد...سالها بود که اون طوری جلوی خودم راه نرفته بودم.


یوزپلنگانی که با من دویده اند

بیژن نجدی

  • ۰
  • ۰

باید فکری به حال و روز خودمان بکنیم. ما دچار بیماری وحشتناکی هستیم که میراث ژنتیکی قرن‌ها زندگی غیر انسانی زیر سلطه‌ی استبداد مطلق است. ما بلد نیستیم بحث و گفت‌وشنودی را پیش ببریم، چون هیچ‌وقت نیاموخته‌ایم حریف بحثی باشیم. اگر گمانت این است که مخاطب دارد به سخنان تو گوش می‌دهد به احتمال بسیار گرفتار خوش‌خیالی شده‌ای: او از همان دو سه جمله‌ی اولت در صندوقخانه را بسته، دارد آن پشت دندان‌هایش را برای دریدن تو تیز می‌کند.


احمد شاملو

  • ۰
  • ۰

-این پلیسی که کُشتی، زن بود!

-مگه زنها نمیخوان برابر باشن؟...خب بذار برابر باشن!


Ghost Dog

  • ۰
  • ۰

اخوان در دنبال یک قضیه عجیب و غریب که خودش آن را قضیۀ «قصابه » می گفت مدتی در پاییز هزارسیصدچهل‌پنج روانه زندان شد. قبل از اینکه به زندان خود را معرفی کند _چون به علتِ عدم مراجعه به دادگاه و بی توجهیِ او پرونده را جوری علیه او تنظیم کرده بودند که نمی شد راه فراری یافت_ مدتی در منزل ما در خیابان آقاشیخ هادی ، خیابان شاه سابق بود. ما چه شب ها و روزهای خوشی داشتیم با او. بعد از مدتی رفت و خود را معرفی کرد.در این مدت بعضی گرفتاریها را کنار گذاشت که در زندان راحت باشد. در زندان قصر بود و ما هر هفته به دیدنش می رفتیم. بار اول که رفتم گفتم: چه چیزی می خواهی برایت بیاورم؟ گفت: یک عبایی تو داشتی، همان را بیاور چون اینجا هوا سرد است. عبا را بُردم و اخوان هم در داخل زندان و هم در ساعاتِ گردش و هوا خوری آن عبا را به دوش خود می انداخت. احتمالا ریش را هم نمی تراشید. مردی «زاهد وعابد ومسلمانا» می نمود. یکی از آقایان علمای عصر هم که درآن زندان گرفتار بود -به جرم قتل منصور (حسنعلی منصور) تصور می کنم- هر وقت او رامی دیده بود می گفته بود: «به به! شما که دیگر خیلی مردِ مومن مقدسی هستید» و اخوان هر بار به نوعی از پذیرفتنِ چنین عنوانی برای خود طفره می رفته بود. بالاخره آن مردِ روحانی یک روز پرسیده بود «مگر شما چه مذهبی دارید؟ آیا لامذهب هستید؟» اخوان گفته بود «نه والله.» -آیا مسیحی هستید؟ -نه. - آیا یهودی؟ -نه. تا جایی که در کتبِ ملل و نحل نامی از مذاهب دیده بود، همه را گفته بود و اخوان هم از تمام مذاهب تبری جُسته بود. مردِ روحانی خسته و عاجز شده بود که پس چه مذهبی دارید؟ اخوان می گفت گفتم: "مزدشتی". پرسید: «زردشتی»؟ گفتم «نه، مزدشتی.» گفت «این دیگر چه مذهبی است؟» گفتم:"این مذهبی است که هم پیامبرش خودم هستم هم اُمتش!" در این سالها اخوان می کوشید که الاهیات زردشتی و اقتصاد مزدکی را در تخیل خویش با هم تلفیق دهد و این دغدغه تا آخر عمر او را رها نکرد.


حالات و مقامات م.امید 

محمدرضا شفیعی کدکنی 

  • ۰
  • ۰

ماهی‌ای که از قلاب در میره همیشه بزرگ بنظر میاد.


Seven Samurai

  • ۰
  • ۰

کوهل : امیدوارم پیرزنه اشتباه گفته باشه.

مارتی : راجع به چی؟

کوهل : راجب اینکه مرگ پایان کار نیست.


True Detective


  • ۰
  • ۰

ما در مردابی از دروغ ها و توهم های پوسیده زندگی می کنیم که هیولاهای وحشتناک به جهان می آورد، هیولاهایی که با چهره ای پر از محبت به دوربین عکاس ها لبخند می زنند ولی در همان لحظه -بی آنکه کسی متوجه شود- با بی خیالی میلیون ها انسان را چون حشره زیر پا له می کنند.


گفتگو با کافکا

گوستاو یانوش

  • ۰
  • ۰

وجدان ناراحت را کسانی دارند که وظیفه زمان حال خود را درست انجام نمی‌دهند. ولی کیست که درست بداند وظیفه اش چیست؟ هیچکس. اینست که وجدان همه ما ناراحت است، و برای فرار از این ناراحتی است که می خواهیم هرچه زودتر به خواب برویم.


گفتگو با کافکا

گوستاو یانوش

  • ۰
  • ۰

من از بس چیزهای متناقض دیده و حرفهای جوربجور شنیده ام و از بسکه دید چشمهایم روی سطح اشیاءِ مختلف سابیده شده - این قشر نازک و سختی که روح پشت آن پنهان است، حالا هیچ چیز را باور نمیکنم - به ثقل و ثبوت اشیاء، به حقایق آشکار و روشن همین الان شک دارم - نمیدانم اگر انگشتهایم را به هاون سنگی گوشه حیاطمان بزنم و از او بپرسم آیا ثابت و محکم هستی در صورت جواب مثبت باید حرف او را باور بکنم یا نه.


بوف کور

صادق هدایت

  • ۰
  • ۰

باید هر چه زودتر کلک را کند و رفت. ایندفعه شوخى نیست. هر چه فکر میکنم هیچ چیز مرا به زندگى وابستگى نمیدهد، هیچ چیز و هیچ کس


زنده بگور

صادق هدایت

  • ۰
  • ۰

کتاب خواندن هم مثل همه چیز دیگر در این ملک لوس و بی معنی شده. فقط دقیقه ها را سر انگشت می شماریم تا چند تا گیلاس بالا بریزیم و با کابوس شب در آغوش بشویم. آدم هی چین و چروک جسمی و معنوی می خورد و هی توی لجن پائین تر می رود.


 نامه به حسن شهید نورایی

صادق هدایت