تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

آخرین نظرات
  • ۱۶ تیر ۹۸، ۲۲:۴۱ - جناب قدح
    سلام :)
  • ۲ اسفند ۹۷، ۲۰:۱۵ - قیمت لوستر کریستالی
    عالی بود
  • ۰
  • ۰

او بدون قید و شرط طرفدار اعدام بود. با حرارت و پیروزمندانه صحبت می کرد و به کا کا گفتن می افتاد و گویی با هر «کا» سر یک نفر را از تن جدا می کرد. گاهی به صورت من خیره می شد و هر بار مثل این که جمله «باور نکردنی است» را در گلویش خفه می کرد، ولی جلوی سر تکان دادنش را نمی گرفت. من خیال می کنم کسی که کاتولیک نباشد، به نظر او اصولا موجودیت ندارد.


عقاید یک دلقک 

هاینریش بُل

  • ۰
  • ۰

مردی را مشاهده می کنیم که به میهمانی رفته است؛ شادمان و خندان و در صحبت دوستانه است، و روی هم رفته به نظر می رسد که حال خوش و خرسند دارد. هنگام خداحافظی نیز لبخندی دوستانه می زند و می گوید شب خوشی گذرانده است. پا بیرون می گذارد و در پشت سرش بسته می شود. اکنون لحظه آن است که در او به دقت نظر کنیم. چهره اش ناگهان تغییر می کند و لبخند از آن دور می گردد. می گوییم این تغییر موافق انتظار است، چه اکنون دیگر کسی همراه او نیست که لبخندی به او باز بیارد. ولی تغییری که از آن گفتگو می کنیم منحصر به دور شدن لبخند نیست: بر چهره اش آثار غمی عمیق و شاید نشانی از بی امیدی و درماندگی ظاهر می شود. ممکن است این حالت دیری نپاید و پس از چند لحظه از بین برود. دوباره چهره مرد در پس صورتک همیشگی می رود. سوار اتومبیل می شود. به شبی که گذرانده فکر می کند و در دل می اندیشد که از خود چگونه تأثیری به جا گذارده است وبدین نتیجه می رسد که تأثیرش بر میهمانان خوب بوده است. ولی باید پرسید: این شخص و کسی که در طول شب شاد و سرخوش بود یکی بوده اند؟... بسیاری از تصمیماتی که می گیریم از خارج به ما القا شده اند و متعلق به خودمان نیستند. کاری که ما می کنیم این است که خویشتن را متقاعد سازیم که خود تصمیم گرفته ایم، در حالی که واقعا فقط با انتظاراتی که دیگران از ما می برند همرنگ شده ایم و ترس تنها ماندن و خطرات مستقیم تری که زندگانی و آزادی و راحتی ما در معرض آنهاست به جانب آن تصمیمات سوقمان داده اند.


 گریز از آزادی 

اریک فروم

  • ۰
  • ۰

در برابر خطری که از اساس انسانی فرهنگ اجتماع ما سر بر می‌کشد و بنیان آن را تهدید می کند کور شده ایم. این خطر آمادگی خلق است برای پذیرفتن هرگونه ایدئولوژی و هر پیشوایی که بتواند شوری در دلها بیفکند و ساختمان سیاسی و نشانه هایی عرضه کند که به ظاهر زندگی فرد را معنی و نظم می بخشند. بارورترین خاک برای رویا شدن مقاصد فاشیستی دل نومید انسان های ماشینی است.


گریز از آزادی

اریک فروم

  • ۰
  • ۰

«بخش بزرگی از فرهنگ اجتماع ما کاری جز این ندارد که وقتی مسائل اساسی حیات فردی و اجتماعی و مشکلات روانی و اقتصادی و سیاسی و اخلاقی به میان آمدند آب را گل آلود کند. از پرده هایی که برای استتار می کشند یکی این ادعاست که مسائل پیچیده تر از آنند که در فهم افراد عادی بگنجند، در صورتی که به عکس باید گفت بسیاری از قضایای مربوط به حیات فردی و اجتماعی چنان آسانند که باید از همه توقع درک داشت.


گریز از آزادی

 اریک فروم

  • ۰
  • ۰
هیچ شرمی در میان نیست: به دنبال، یا حتی در اثنای خبر بمباران یک شهر و مرگ صدها، آگهی فی المثل نوعی شراب یا صابون می آید. همان گوینده، با همان لحن القا کننده، مطمئن و تحبیب آمیز که چند ثانیه پیش کوشیده شما را تحت تأثیر وخامت اوضاع سیاسی درآورد، اکنون در محاسن یک صابون که سازندگان آن پول داده اند و برنامه پخش اخبار را خریده اند داد سخن می دهد. فیلم های خبری تصویر نمایشگاه های مد لباس را به دنبال منظره یک کشتی اژدر خورده نشان می دهند. وقایع مهم علمی و هنری و افکار پیش پا افتاده فلان دختر منسوب به خانواده ای توانگر یا نحوه صبحانه خوردن او با همان طول و تفصیل و اهمیت در روزنامه ها منتشر می گردند. اینها همه سبب شده که ارتباطی حقیقی میان خود و آنچه می شنویم درک نکنیم. دیگر به شور نمی آییم، هیجانات و قضاوت نقادمان به کار نمی افتد و سرانجام به جایی می رسیم که در وقایع عالم به دیده بی اعتنایی نظر می کنیم. به نام آزادی ساختمان زندگی از دست می رود و به جایش انبوهی از قطعات خرد و بی ربط می ماند که معنای کلی از آن برخاسته است.

 
گریز از آزادی 
اریک فروم
  • ۰
  • ۰

من همیشه تاریک - روشن را دوست داشتم، و این یگانه لحظه روز بود که به من این احساس را می داد که چیز مهمی قرار است برایم اتفاق بیفتد.


تنهایی پر هیاهو 

بهومیل هرابال

  • ۰
  • ۰

"وینستون" با اعتقادی ناگهانی و عمیق اندیشید که یکی از همین روزها، "سایم" تبخیر خواهد شد. زیادی باهوش است. به روشنی کامل می بیند و با صراحت بسیار سخن می گوید. حزب چنین آدم هایی را دوست ندارد. یک روز ناپدید می شود.


 «1984» 

جورج اورول

  • ۰
  • ۰

اگر تصویر آینده را بخواهی، پوتینی را مجسم کن که جاودانه چهره انسان را لگد مال می کند.


 «1984»

جورج اورول

  • ۰
  • ۰

-آیا برادر بزرگ وجود دارد؟

- البته که وجود دارد. حزب وجود دارد. برادر بزرگ تجسم حزب است.

- آیا او همانگونه که من وجود دارم وجود دارد؟

 - تو وجود نداری


1984

جورج اورول

  • ۰
  • ۰

بر سر جولیا چه آوردید؟ اوبراین از نو لبخند زد و گفت: وینستون، تو را لو داد. در دم و بی ملاحظه. کمتر کسی را دیدم که چنان سریع به جبهه ما وارد شود. اگر او را ببینی، به جایش نمی آوری. تمام عصیان و نیرنگ و حماقت و آلودگی ذهنش در وجود او سوزانیده شده است...فشارت می دهیم تا تهی شوی، و آنگاه تو را انباشته از خودمان خواهیم کرد.


«1984» 

جورج اورول

  • ۰
  • ۰

من همیشه "چیزی" نیستم، و اگر برای مدتی کوتاه "چیزی" بشوم در تلافی اش ماه ها "هیچ چیز" باقی می مانم.


نامه به فلیسه

فرانتس کافکا

  • ۰
  • ۰

ما همه مان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندان های گوناگون. ولی بعضی ها به دیوار زندان صورت می کشند و با آن خودشان را سرگرم می کنند. بعضی ها می خواهند فرار کنند، دستشان را بیهوده زخم می کنند. و بعضی ها هم ماتم می گیرند. ولی اصل کار اینست که باید خودمان را گول بزنیم، همیشه باید خودمان را گول بزنیم. ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود.


گجسته دژ

صادق هدایت

  • ۰
  • ۰

پیدایش بشر در مقابل عمر زمین مانند یک روز بیش نیست و این روز اغتشاش روی کره زمین بود.


صادق هدایت

س گ ل ل

  • ۰
  • ۰

 

آیا این انبوه مصالح و این کندوی تجارتی و این تیرآهن های تا بی نهایت سوار بر هم، همان تاثیری را که روی من می گذاشت، روی اهالی شهر هم می گذاشت؟ شاید این سیل معلق برای آنها امنیت خاطر به همراه داشت، در حالی که برای من چیزی نبود جز شبکه ای از ممانعت ها، آجرها، راهروها، چفت و بست ها و باجه ها. شکنجه غول آسای معماری.

 

سفر به انتهای شب 

لویی فردینان سلین

 

  • ۰
  • ۰

 

زندگی چیزی نیست جز هذیانی سر تا پا دروغ، هر چه دورتر باشی و دروغ بیشتری به کار ببندی، موفق تر و راضی تری، طبیعی و منطقی این است. واقعیت قابل هضم نیست.

 

سفر به انتهای شب 

لویی فردینان سلین