دروغ اغلب تنها نشان دهنده این ترس است که مبادا حقیقت خُردت کند. دروغ انعکاس حقارت ماست.
فرانتس کافکا
دروغ اغلب تنها نشان دهنده این ترس است که مبادا حقیقت خُردت کند. دروغ انعکاس حقارت ماست.
فرانتس کافکا
خالی چون صدفی آرام بر ساحل، آماده برای خرد شدن زیر پا.
کافکا
وقتی چیزی خلق نمیکنم ناشاد هستم؛ وقتی خلاق هستم زمان کفایت نمیکند؛ و وقتی به آینده فکر میکنم یکباره ترسم میگیرد.
فرانتس کافکا
در تمام روز، سرم دیوانه وار منتظر است تا چشمهایم را ببندم.
فرانتس کافکا
من نمیتوانم بی آن که دیوانه شوم بر ضد قوانین طبیعت طغیان کنم.
فرانتس کافکا
اگر تناسخ روح وجود داشته باشـد پس من در مرتبهی پایین قرار ندارم. زندگی من یک تردیدِ پیش از تولد اسـت.
فرانتس کافکا
امیدهای صبح در بعدازظهر دفن میشود.
فرانتس کافکا
از عاشقها خوشم میآید امـا خـودم نمیتوانم عاشق باشم، بیش از اینها دورم، رانده شدهام.
کافکا
احسـاس آدم افسردهای کـه رسیـدن کمک را میبیند اما از نجات خود شادمان نمیشود ـ و نجات هم نمییابد ـ
فرانتس کافکا
آیا میتوانی عزیزم به آنچـه مـیگویم پـی ببری؟ آدم بد بنویسد و در عین حال احساس کند ملزم به نوشتن است، چـون در غیر این صورت باید با ناامیدی کامل دست به گریبان باشـد.
فرانتس کافکا
جنگ ما را به دهلیز پر پیچ و خمی از آیینه های دق کشانده است. اینست که تلوتلو خوران از تصویری غلط به تصویر غلط دیگری میرسیم. بازیچهء گمگشتهء پیامبران و طبیبان کاذبی شده ایم که با نسخه های دروغین سعادت، چشمها و گوشهایمان را می بندند تا از بن بستی به بن بست دیگر برسیم.
فرانتس کافکا
فلیسه، چشمهایت را باز کن و بگذار نگاهشان کنم. اگر زمان حال من در آنها باشد، چرا آیندهام را هم در آنها جستجو نکنم؟
فرانتس کافکا
در طول سالهای متمادی فقط یک بار با صدای بلند گریه کردهام، و آن هم دو سه ماه قبل بود که دو بار پشت سر هم به معنی واقعی توی صندلی دستهدارم شدیداً میلرزیدم. این جریان شب اتفاق افتاد و ب اثر قطعه بخصوصی از رمانم پیش آمد.
فرانتس کافکا
عیبی در من است، چیزی کم دارم. به قدر کافی روشن و مشخص است اما توضیحش مشکل است.
فرانتس کافکا
زمان میگذرد، و آدم هم بیهدف همراه آن میگذرد.
فرانتس کافکا