تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

آخرین نظرات
  • ۱۶ تیر ۹۸، ۲۲:۴۱ - جناب قدح
    سلام :)
  • ۲ اسفند ۹۷، ۲۰:۱۵ - قیمت لوستر کریستالی
    عالی بود

۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اگر کسی بخواهد بترکد، تنها راهش همین است. جیک نزدن! ... فقط لبخند ... منفجر شدن از زور نفرین‌های فروخورده‌شده، ترکیدن از خاموشی!

 

🔸ساموئل بکت

📖 متن‌هایی برای هیچ 

 
  • ۰
  • ۰

یه روز مردی دید یه نفر توی یه باتلاق داره غرق میشه؛ جون خودشو به خطر انداخت و نجاتش داد. وقتی از باتلاق در اومدن هر دو نفرشون از نفس افتادن. اون مرده که داشت غرق میشد گفت: احمق دیوونه! چرا منو از تو باتلاق درآوردی؟ من اونجا زندگی میکنم!...


🎬Nostalghia


  • ۰
  • ۰

ایرانى هم که متخصص عزادارى است به زنده اهمیت نمى دهد و بعد از مرگ همیشه قدردان و وظیفه شناس خودش را معرفى مى کند.



🔸صادق هدایت

📖 نامه ها به حسن شهید نورایى


  • ۰
  • ۰

پیری به نظرم چیزی نیست جز بی‌آیندگی، و اگر انسان دچار پیری زودرس می شود، برای این است که فردایی نمی بیند!

 

 

🔸محمود دولت آبادی

📖 نون نوشتن

 
  • ۰
  • ۰

کفتار را هفت قلم آرایش کردند و دو تا شاخ گاومیش روی سرش چسباندند. کفتار یک ریش کوسه هم زیر چانه اش گذاشت و شلیته قرمز هم به پایش کرد و آمد در چراگاه گوسبندها جلو میکروفون فریاد زد: ای ملت نجیب ستمدیده خر در چمن! من سالها است تو قبرستان در تبعید و انزوا بسر برده ام، تمام عمر به حال شما بیخود و بی جهت سیل خون گریه کرده ام و جگرم مثل دنبلان کباب شده است. اکنون کاسه صبرم لبریز شده و قفل سکوت را از پوزه ام گشودم و کمر همت بستم تا سرزمین خردرچمن را بهشت عنبرسرشت بکنم. چه نشسته اید که من همان بزاخفشم که خاکسترنشینش هستید! یاهو! بیفتید دنبال من و هی سینه بزنید!...


هر دسته از گوسبندان خردرچمن به ریختی درآمده بودند. بعضی با کفتار مخالفت میکردند و دسته ای با او لاس می زدند و جمعی هم مهر سکوت به لب زده و منتظر فرصت بودند تا از هر طرف باد بیاد بادش بدهند. اما همه آنها خودشان را طرفدار منافع کشور خردرچمن می دانستند و احساسات خردرچمن پرستی آنها غلیان کرده بود، همه حامی و ناجی گوسبندان بودند و مرتب پستان به تنور می چسبانیدند.

این اوضاع زیاد طول کشید و کفتار آنقدر رقص شتری کرد که شلیته‌ی قرمزش جر خورد و صورتکش ورآمده و کلاه گیسش کنده شد. گوسبندها همه او را شناختند اما با ترس و لرز با هم گفتند: در صورتی که از علف چریدن نیفتیم!


قضیه خردجال

صادق هدایت

  • ۰
  • ۰

فقط یک چیز بدتر از مرگ فرزند هست... اینکه خودش بخواد بمیره!



🎬The Sea Insider


  • ۰
  • ۰

- آقای کرالیک، درسته که ما توی یه اتاقیم، اما توی یه دنیا نیستیم.



🎬The Shop Around the Corner


  • ۰
  • ۰

خدا تنهایی انسان است.



شیطان و خدا

ژان پل سارتر


  • ۰
  • ۰

میتونی خودت رو از همه جدا کنی یا در اتاقی محبوس نگه داری. به این ترتیب دیگه مجبور نیستی که نقش بازی کنی، ماسک به صورت بذاری و شکلک های دروغین بسازی. اما حقیقت به تو نیرنگ میزنه. مخفیگاه تو مهر و موم نیست. زندگی از هر روزنه ای به درون نفوذ میکنه...و تو مجبوری که عکس العمل نشون بدی!


🎬Persona

  • ۰
  • ۰

اگه می دونستم سرنوشت ما روکی می بافه، حتما ازش می خواستم مال منو کلا بشکافه.



🎬خانه ای روی آب