یک روز که به دیدنش رفتم، گفت: حیف دیر آمدی، هنرور شجاعی الان اینجا بود و رفت. خیلی دلش می خواست تو را ببیند. می خواهد مجموعه ی شعری از خودش چاپ کند و بر سر اسمش مردد است. بعد توضیح داد که هنرور شجاعی به اخوان گفته است می خواهم اسم این مجموعه ی شعر را " خون و خنیا" بگذارم. اخوان می گفت: به او گفتم اسمش را بگذار خنیا و خون، تا چکّه کند!
حالات و مقامات میم.امید
محمدرضا شفیعی کدکنی