خسته شدم، خوب بود میتوانستم کاسه سر خود را باز بکنم و همۀ این تودۀ نرم خاکستری پیچ پیچ کلۀ خودم را در آورده بیاندازم دور، بیاندازم جلو سگ.
زنده بگور
صادق هدایت