میس واتسن می گفت هکلبری، پایت را آنجا نگذار، هکلبری دولا ننشین، صاف بنشین. و بعد از چند لحظه می گفت: هکلبری، آنطور خمیازه نکش. چرا نمی خواهی سعی کنی مودب باشی؟ سپس راجع به دوزخ سخن می راند و من ابراز تمایل به رفتن به آنجا می کردم. بیچاره دیوانه می شد. اما من منظور و هدف خاصی نداشتم تنها قصد داشتم به جایی تغییر مکان دهم و تنوعی ایجاد کنم.
ماجراهای هکلبری فین
مارک تواین