سعادت انسان در برنامه خلقت منظور نشده است. سعادت به معنای دقیق، ارضای نیازهای انباشته شده است (که ترجیحا ناگهانی حادث می شود) و طبق ماهیتش فقط به مثابه پدیده ای گذرا امکان پذیر است. تداوم هر وضعی که اصل لذت، رسیدن به آن را آرزو می کند، فقط خشنودی متوسطی حاصل می کند. ما چنان ساخته شده ایم که فقط از تباین شدید لذت می بریم و از یک وضع ثابت کمتر احساس لذت می کنیم. بنابراین سرشت خود ما امکانات سعادتمان را محدود می کند. احساس بدبختی کردن کمتر دشوار است. رنج از سه جهت ما را تهدید می کند. یکی از طرف جسم خودمان که محکوم به تلاشی و اضمحلال است و حتی از درد و ترس که نشانه های خطرند، راه گریزی ندارد. دیگر از طرف جهان بیرون، که با نیرویی چیره، بی رحم و ویرانگر ما را مورد حمله قرار می دهد و سرانجام از طرف رابطه ما با دیگران. شاید رنجی که از این آخری ناشی می شود دردناک تر از هر رنج دیگر باشد.
تمدن و ملالت های آن
زیگموند فروید