گفت: «تو باید اقرار کنی که هر یک از ما باید به سهم خود فداکاری کند و یانکی های یهودی را از خاک مقدس آلمان بیرون بریزد.» ...دلم می خواست بخندم، ولی زیر گریه زدم، چاقو را روی میز انداختم و به طرف اتاقم دویدم... به خاک مقدس آلمان که در پارک با برف کثیف پوشیده شده بود نظر انداختم و از آنجا به رودخانه راین و از بالای بیدهای مجنون به هفت کوه، و تمام این جریان احمقانه به نظرم آمد.
عقاید یک دلقک
هاینریش بُل