روستایی مردی تبر خویش گم کرد. بدگمان شد که مگر پسر همسایه دزدیده است و به مراقبت او پرداخت. در رفتار و لحن کلامش همه حالتی عجیب یافت، چیزی که گواهی می داد که دزد تبر اوست.
اندکی بعد، روستایی تبرش را باز یافت، مگر آخرین باری که به آوردن هیمه رفته بود، تبر در کوه بر جای مانده بود.
چون بار دیگر به مراقبت پسر همسایه پرداخت، در رفتار و کلام او هیچ چیز عجیبی نیافت، هیچ چیز گواهی نمی داد که دزد تبر اوست.
افسانه های کوچک چینی
ترجمه: احمد شاملو