از آن همه کارهایی که انجام میدهم، همه آن چیزهایی کـه حس میکنم و با آنها زندگـی میکنم چیزی باقـی نمیماند جز عابری کمتر در روزمرگی خیابانها.
فرناندو پسوا
از آن همه کارهایی که انجام میدهم، همه آن چیزهایی کـه حس میکنم و با آنها زندگـی میکنم چیزی باقـی نمیماند جز عابری کمتر در روزمرگی خیابانها.
فرناندو پسوا
تنها بودم. همان بهتر که میخوابیدم.
داستایوسکی
چه شبها، قدم زدنها، نومیدی در بستر و روی نیمتخت هنوز در پیش دارم.
کافکا
بر این تصور بودم که آینده هیچ خیری برایم ندارد؛ فقط غصهی زمان حالِ مرا کشدار میکند.
کافکا
اقدامات تربیتی تو درست به هدف خوردند؛ من از هیچ ضـربهای خـودم را کـنار نکشیدم. اینکه با این وصـف نتیـجـه بـاب طـبعـت نیـسـت بـه این عـلـت اسـت که دست تو و گِل من زیاده از حـد با هم بیگانه بودند.
کافکا
همزمان هم کوبندهی چکشم و هم میخ.
فرانتس کافکا
در اتاق تنها بودم چنان اشتیاق شما بر من مستولی شد که تنها کاری که میخواستم بکنم این بود که سرم را برای یافتن تکیهگاه به روی میز بگذارم.
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
آیا من خودم را با سنجیدگی "مال تو" خطاب کردم؟ نه هیچ چیز دروغتر از این نبود. نه، من برای همیشه به خودم غل و زنجیر شدهام.
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
میخواهم خودم را به پای شما بیندازم و چنان کامل خودم را به شما بسپارم که هیچ نشان و خاطرهای از من برای کسی دیگر باقی نماند.
فرانتس کافکا