وقتی در میانهی بحرانی شخصی در شهر ول میگردی، چهرهی آدمها کیفیتی به غایت بی رحم و بی تفاوت پیدا میکند. خیلی افسرده کننده است این که هیچ کس نمیایستد تا دستت را بگیرد.
استیو تولتز
جزء از کل
وقتی در میانهی بحرانی شخصی در شهر ول میگردی، چهرهی آدمها کیفیتی به غایت بی رحم و بی تفاوت پیدا میکند. خیلی افسرده کننده است این که هیچ کس نمیایستد تا دستت را بگیرد.
استیو تولتز
جزء از کل
بعضی آدمها حس میکنند در حال غرق شدنی و وقتی جلوتر میآیند تا بهتر ببینند، نمیتوانند در برابر وسوسهی پا گذاشتن روی سرت مقاومت کنند.
احساس کسی را داشتم که از شهربازی بیرون میرود بدون اینـکـه سـوار هیچکدام از وسیلهها شـده باشـد.