تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

آخرین نظرات
  • ۱۶ تیر ۹۸، ۲۲:۴۱ - جناب قدح
    سلام :)
  • ۲ اسفند ۹۷، ۲۰:۱۵ - قیمت لوستر کریستالی
    عالی بود

۲۵ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

احساس بیهودگی می کردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همه‌چیز به‌هم می‌خورد. نه من قرار بود به جایی برسم نه کل دنیا. همه‌مان فقط ول می‌گشتیم و منتظر مرگ بودیم. در این فاصله هم کارهای کوچکی می‌کردیم تا فضاهای خالی را پر کنیم. بعضی از ما حتا این کارهای کوچک را هم نمی‌کردیم. ما جزء نباتات بودیم. من هم همین‌طور. فقط نمی‌دانم چه‌جور گیاهی بودم. احساس می‌کردم شلغمم.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

آن‌قدر پول وجود نداشت که به همه برسد. هیچ‌وقت وجود نداشته. نمی‌دانستم با این مسئله باید چه کرد.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

تلویزیون را روشن نکردم. به این نتیجه رسیده‌ام که وقتی حال آدم بد است این حرام‌زاده فقط حال آدم را بدتر می‌کند. یک مشت چهرهٔ خالی از روح که پشت سر هم می‌آیند و می‌روند و تمامی هم ندارند. احمق پشت احمق، احمق‌هایی که بعضاً مشهور هم هستند.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

همه هم حق داشتند و هم حق نداشتند. کله‌پا بودند. ولی واقعاً چه فرقی می‌کرد که کی با کی خوابیده؟ ته همه چیز ملال بود و کسالت. اه، اه، اه. آدم‌ها وابسته می‌شوند. وقتی بند ناف‌شان را می‌برند به چیزهای دیگر وابسته می‌شوند. نور، صدا، سکس، پول، سراب، مادر، خودارضایی، جنایت و بدحالی دوشنبه صبح‌ها.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند. البته اگر به قصد نابودی کل زندگی‌ات نیامده باشد.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

تنها ماندن با خود مزخرفم بهتر از بودن با یک نفر دیگر بود. هر کسی که باشد. همه‌شان آن بیرون دارند حقه‌های حقیر سر همدیگر سوار می‌کنند و کله‌معلق می‌زنند.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

همیشه چیزی در تعقیب آدم هست که هیچ‌وقت دلش به‌رحم نمی‌آید. خستگی هم نمی‌شناسد.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

لعنتی، مرگ همه‌جا حاضر بود. انسان، پرنده، چرنده، خرنده، جونده، حشرات، ماهی‌ها، هیچ‌کدام شانسی ندارند. از حالا آخر بازی معلوم است.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

خل شدی بلان؟.

کسی چه می‌دونه؟ دیوونگی نسبیه. هنجارها رو کی تعیین می کنه؟


عامه پسند

چارلز بوکفسکی

  • ۰
  • ۰

من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست‌هام چه‌کار کرده‌اند؟ یک‌جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و غیره. دست‌هایم را حرام کرده‌ام. همین‌طور ذهنم را.


عامه پسند

چارلز بوکفسکی