وحشی ها همدیگر را پاره می کنند و متمدنین یکدیگر را گول می زنند. و این چیزی ست که جریانِ دنیا نامیده می شود.
🔸آرتور شوپنهاور
وحشی ها همدیگر را پاره می کنند و متمدنین یکدیگر را گول می زنند. و این چیزی ست که جریانِ دنیا نامیده می شود.
🔸آرتور شوپنهاور
چون دیگر آیندهایی ندارند از گذشته حرف میزنند...وقتی خیلی دویده باشیم و نفسمان بند آمده باشد، برمیگردیم و راهی را که دویدهایم، اندازه میگیریم...
🔸کریستوفر فرانک
📖 میرا
آنچه من به آن اعتقاد دارم از این قرار است: روح آزاده و کنجکاو انسان ارزشمندترین چیزی است که در دنیا وجود دارد و آنچه بهخاطرش مبارزه میکنم، «آزاد گذاشتن روح انسان در انتخاب راهی که مورد علاقهاش است» ...
و آنچه علیه آن مبارزه میکنم هر حکومت، مذهب یا نظریهای است که بخواهد این آزاداندیشی و روحیه فردیت را از بین ببرد ...
🔸جان اشتاین بک
📖 شرق بهشت
بعضی مواقع فکر می کنم اونقدر دارم برای زندگی می جنگم که وقتی برای زندگی کردن ندارم.
🎬 Dallas Buyers Club
چیزی ویرانگرتر از آن نیست که دریابیم فریب همان کسانی را خوردهایم که باورشان داشتهایم ...
🔸لئو بوسکالیا
📖 بیا دریا شویم
از زمانی که تهمت دیوانگی بهت زدن مهم نیست که چیکار میکنی
چون هر کاری انجام بدی دیوانگی محسوب میشه.
🎬 Shutter Island
اگر دلت میخواهد کتابخانههایت را قفل کن!
اما با هیچ دری، با هیچ قفلی و با هیچ زنجیری نمیتوانی ذهن مرا به بند بکشی!
🔸ویرجینیا وولف
📖 اتاقی از آن خود
چقدر بزدلانه است افسوس خرافاتی را بخوری که از شر آنها رهایی یافته ای و بخواهی چیزی را باور کنی که در اعماق وجودت بدانی حقیقت ندارد.
🔸جورج اورول
📖 دخترکشیش
آدمها در اصل توان و تحمل خوشبختی را ندارند! طالبش هستند بیتردید اما همین که بهش برسند حرص و جوش میزنند و خواب چیزهای دیگری میبینند...
🔸مارگریت دوراس
📖 باغ گذر
همزمان، انسان در مسیر عمر خود مگر چند بار میتواند به دوستانی بربخورد که از میان آنها همزبانی بیابد؟ همزبانی که همدل باشد!
و مگر دوستی از آن مایه که به رفاقت بیانجامد چند بار میتواند رخ بدهد و در چند مقطع عمر؟...
🔸محمود دولت آبادی
📖 سلوک
قبلا می توانستم دختری بیفکر و بیخیال و آسوده باشم، چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم! ولی حالا تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت و هر وقت که تو از من دور باشی به همهی اتومبیلهایی فکر میکنم که ممکن است تو را زیر بگیرند یا همهی تختههای اعلامیهای که ممکن است روی سرت بیفتد و یا همهی میکروبهای وحشتناکی که ممکن است بخوری ... آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است!
🔸جین وبستر
📖 بابا لنگ دراز
شهر سوت و کور بود و همهٔ مردم به درد کری و لالی گرفتار بودند، زجر میکشیدند و یکدسته کر و کور و احمقِ پولدار و ارباب دسترنج آنها را میخوردند. همهجا کشتزار خشخاش بود و از تنورهٔ کارخانههای عرقکشی شب و روز دود درمیآمد. در آنجا نه کتاب بود نه روزنامه و نه ساز و نه آزادی! پرنده ها از این سرزمین گریخته بودند و یکمشت مردم کر و لال در هم میلولیدند و زیر شلاق و چکمهٔ جلادانِ خودشان جان میکندند. احمدک دلش گرفت، نیلبکش را درآورد و یک آواز غمانگیز زد. دید همه با تعجب به او نگاه میکنند. فقط یک شتر لاغر و مُردنی آمد به سازش گوش داد.
🔸صادق هدایت
📖 آب زندگی
خسته م. فکر میکردم با یه شب خوابیدن حل میشه، ولی بیشتر از این حرفاست.
🎬Inside Liewyn Davis
انسانها میتوانند تبسم کنند تبسم کنند و تبسم کنند... در حالی که به بدترین شکل ممکن در حال خیانت به شما هستند! حیوانها تبسم نمیکنند ولی همدیگر را میدرند. کدام منصفانه تر است؟
🔸روبر مرل
📖 حیوان اندیشمند
گمان میکنم بالاخره مجبور بشویم یک کفیه عقال هم ببندیم و یک عبا هم بپوشیم و دنبال سوسمار و موش صحرایی بدویم.
🔸صادق هدایت
📖 نامه ها به حسن شهید نورایی