تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

تاریک روشن

جملات، سخنان، شعرها

آخرین نظرات
  • ۱۶ تیر ۹۸، ۲۲:۴۱ - جناب قدح
    سلام :)
  • ۲ اسفند ۹۷، ۲۰:۱۵ - قیمت لوستر کریستالی
    عالی بود
  • ۰
  • ۰

وحشی ها همدیگر را پاره می کنند و متمدنین یکدیگر را گول می زنند. و این چیزی ست که جریانِ دنیا نامیده می شود.




🔸آرتور شوپنهاور


  • ۰
  • ۰

چون دیگر آینده‌ایی ندارند از گذشته حرف می‌زنند...وقتی خیلی دویده باشیم و نفسمان بند آمده باشد، برمی‌گردیم و راهی را که دویده‌ایم، اندازه می‌گیریم...



🔸کریستوفر فرانک

📖 میرا


  • ۰
  • ۰

آنچه من به آن اعتقاد دارم از این قرار است: روح آزاده و کنجکاو انسان ارزشمندترین چیزی است که در دنیا وجود دارد و آنچه به‌خاطرش مبارزه می‌کنم، «آزاد گذاشتن روح انسان در انتخاب راهی که مورد علاقه‌اش است» ...

و آن‌چه علیه آن مبارزه می‌کنم هر حکومت، مذهب یا نظریه‎‌ای است که بخواهد این آزاداندیشی و روحیه فردیت را از بین ببرد ...



🔸جان اشتاین بک

📖 شرق بهشت

  • ۰
  • ۰

بعضی مواقع فکر می کنم اونقدر دارم برای زندگی می جنگم که وقتی برای زندگی کردن ندارم. 



🎬 Dallas Buyers Club


  • ۰
  • ۰

چیزی ویرانگرتر از آن نیست که دریابیم فریب همان کسانی را خورده‌ایم که باورشان داشته‌ایم ...



🔸لئو بوسکالیا

📖 بیا دریا شویم


  • ۰
  • ۰

از زمانی که تهمت دیوانگی بهت زدن مهم نیست که چیکار میکنی

چون هر کاری انجام بدی دیوانگی محسوب میشه.



🎬 Shutter Island


  • ۰
  • ۰

اگر دلت می‌خواهد کتابخانه‌هایت را قفل کن!

اما با هیچ دری، با هیچ قفلی و با هیچ زنجیری نمی‌توانی ذهن مرا به بند بکشی!



🔸ویرجینیا وولف

📖 اتاقی از آن خود


  • ۰
  • ۰

چقدر بزدلانه است افسوس خرافاتی را بخوری که از شر آنها رهایی یافته ای و بخواهی چیزی را باور کنی که در اعماق وجودت بدانی حقیقت ندارد.



🔸جورج اورول

📖 دخترکشیش

  • ۰
  • ۰

آدم‌ها در اصل توان و تحمل خوشبختی را ندارند! طالبش هستند بی‌تردید اما همین که بهش برسند حرص و جوش می‌زنند و خواب چیزهای دیگری می‌بینند...



🔸مارگریت دوراس

📖 باغ گذر


  • ۰
  • ۰

همزمان، انسان در مسیر عمر خود مگر چند بار می‌تواند به دوستانی بربخورد که از میان آن‌ها همزبانی بیابد؟ همزبانی که همدل باشد!

 و مگر دوستی از آن مایه که به رفاقت بی‌انجامد چند بار می‌تواند رخ بدهد و در چند مقطع عمر؟...



🔸محمود دولت آبادی

📖 سلوک


  • ۰
  • ۰

قبلا می توانستم دختری بی‌فکر و بی‌خیال و آسوده باشم، چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم! ولی حالا تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت و هر وقت که تو از من دور باشی به همه‌ی اتومبیل‌هایی فکر می‌‌کنم که ممکن است تو را زیر بگیرند یا همه‌ی تخته‌های اعلامیه‌ای که ممکن است روی سرت بیفتد و یا همه‌ی میکروب‌های وحشتناکی که ممکن است بخوری ... آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است!



🔸جین وبستر

📖 بابا لنگ دراز


  • ۰
  • ۰

شهر سوت و کور بود و همهٔ مردم به درد کری و لالی گرفتار بودند، زجر می‌کشیدند و یکدسته کر و کور و احمقِ پولدار و ارباب دسترنج آنها را میخوردند. همه‌جا کشتزار خشخاش بود و از تنورهٔ کارخانه‌های عرق‌کشی شب و روز دود درمی‌آمد. در آنجا نه کتاب بود نه روزنامه و نه ساز و نه آزادی! پرنده ها از این سرزمین گریخته بودند و یکمشت مردم کر و لال در هم می‌لولیدند و زیر شلاق و چکمهٔ جلادانِ خودشان جان می‌کندند. احمدک دلش گرفت، نی‌لبکش را درآورد و یک آواز غم‌انگیز زد. دید همه با تعجب به او نگاه می‌کنند. فقط یک شتر لاغر و مُردنی آمد به سازش گوش داد.



🔸صادق هدایت

📖 آب زندگی


  • ۰
  • ۰

خسته م. فکر میکردم با یه شب خوابیدن حل میشه، ولی بیشتر از این حرفاست.



🎬Inside Liewyn Davis


  • ۰
  • ۰

انسان‌ها می‌توانند تبسم کنند تبسم کنند و تبسم کنند... در حالی که به بدترین شکل ممکن در حال خیانت به شما هستند! حیوان‌ها تبسم نمی‌کنند ولی همدیگر را می‌درند. کدام منصفانه تر است؟



🔸روبر مرل

📖 حیوان اندیشمند


  • ۰
  • ۰

گمان میکنم بالاخره مجبور بشویم یک کفیه عقال هم ببندیم و یک عبا هم بپوشیم و دنبال سوسمار و موش صحرایی بدویم.



🔸صادق هدایت

📖 نامه ها به حسن شهید نورایی